بچه ها بارها به او هشدار داده بودند كه كار بد خود را رها كند ، اما اين كار هيچ هزينه اي براي او ندارد. بنابراين آنها منتظر فرصت مناسبي بودند تا به حرف او گوش دهند. به گزارش تيتر نيوز ، كتاب “PW” حاوي خاطرات رايگان از دفاع مقدس احمد شكرالله است. اين اثر …
سرنوشت يك جاسوسي در «PW» https://titr-news.ir/2021/08/سرنوشت-يك-جاسوسي-در-pw/ تيتر نيوز Sat, 21 Aug 2021 04:04:06 0000 فرهنگ و هنر https://titr-news.ir/2021/08/سرنوشت-يك-جاسوسي-در-pw/ بچه ها بارها به او هشدار داده بودند كه كار بد خود را رها كند ، اما اين كار هيچ هزينه اي براي او ندارد. بنابراين آنها منتظر فرصت مناسبي بودند تا به حرف او گوش دهند. به گزارش تيتر نيوز ، كتاب “PW” حاوي خاطرات رايگان از دفاع مقدس احمد شكرالله است. اين اثر …
بچه ها بارها به او هشدار داده بودند كه كار بد خود را رها كند ، اما اين كار هيچ هزينه اي براي او ندارد. بنابراين آنها منتظر فرصت مناسبي بودند تا به حرف او گوش دهند.
به گزارش تيتر نيوز ، كتاب “PW” حاوي خاطرات رايگان از دفاع مقدس احمد شكرالله است. اين اثر توسط زينب اكبري در 3 صفحه نوشته شده و توسط ناشران شهيد كاظمي منتشر شده است.
در سطرهاي كتاب PW مي خوانيم: “بچه ها بارها به او هشدار داده بودند كه دست از كار شيطاني اش بردارد ، اما او اين كار را نمي كند. بنابراين آنها منتظر يك فرصت خوب بودند تا به حرف او گوش دهند. يك روز.” داشتيم با چند كودك داخل ساختمان قدم مي زديم كه ناگهان “نور محمد محمدي” – بچه ايلامي – از پشت بام صحنه ما فرياد زد: “جاسم! كشتند … جاسم! كشتند … “
جاسم و چند سرباز به آسايشگاه ما آمدند. همه ما در يك منطقه خشك بوديم و به سقف آسايشگاه شماره 5 نگاه مي كرديم. هيچ كس جرات نزديك شدن ندارد. همه منتظر بوديم كه كسي از حياط بيرون بيايد و به ما بگويد چه اتفاقي افتاده است. لحظاتي بعد ، نورمحمد و يك كودك ديگر ، دست و بازوهاي پسران ، زير پل آمدند و به درمانگاه رفتند. جسد جاسوسي بود كه خون روي سر و صورت و بدن زخمي داشت.
فريادهاي او تمام اردوگاه را پر كرده بود. پس از دستگيري وي ، سربازان وارد كابل شدند و به ما دستور دادند از ساختمان خارج شده و به مركز درماني برويم. بعد آمدند آمار گرفتند و درها را بستند و رفتند. همه ما از آنچه در حال حاضر و آنچه براي ما اتفاق مي افتد مي ترسيديم. از آنجا كه دعوا و ضرب و شتم غيرقانوني بود ، ممكن است همه ما مجازات شويم.
چند دقيقه تا آمدن فرمانده اردوگاه ، با تعجب به يكديگر نگاه كرديم و پرسيديم: “كار اين بود؟” “چه كسي او را زد؟” و همه ما منتظريم ببينيم در آينده چه اتفاقي مي افتد.
انتهاي پيام
- شنبه ۳۰ مرداد ۰۰ ۰۸:۵۴
- ۷ بازديد
- ۰ نظر